بِسمِ اللهِ الرَحمنِ رَحیِم

هیچوقت از ذهنم حتی رد نمیشد که ی روز بخوام طلبه بشم .بعد از این همه درس خوندن با خودم میگفتم: اخیش فقط درسم تموم بشه راحت بشم دیگه استراحت کنم ،به هنر های دلخواهم برسم و خیلی کارهایی ک به نحوی نشده بود انجام بدم رو بهشون برسم.دی ماه ۹۴ روز میلاد حضرت رسول عقد کردم.طی این روز ها شوهرم و خانوادش خیلی اذیتم میکردن همون اوایل چله زیارت عاشورا برداشتم گفتم یا اباعبدالله اذیتم میکنند تو کمکم کن هر چی خیر و صلاحه پیش بیاد … هنوز چهل روز زیارت اباعبدلله تموم نشده بود که دروغ هاشون واسم برملاشد…خسته شده بودم و تنها راهم طلاق بود …تو روند دادگاه و طلاق افتاده بودم. نگاه ها و حرف ها یه طرف پله های دادگاه و راه کلانتری از طرفه دیگه داغونم کرده بود .تو زندگی سرخورده شده بودم بریده از همه جا. هر بار ک دادگاه میرفتم و میومدم داغونتر میشدم ۱سال و خورده تو راه دادگاه بودم دیگه نتونستم ادمه بدم و اخرای سال ۹۵ بود ک دیگه مهرم حلال و جونم آزاد کردم …دقیقا ۱۸اسفند بود ک مشاوره ی قبل طلاق رفتیم و من تو همین زمان گفتم واسه عوض شدن حالم ی مسافرتی برم خب اونموقع اردوی راهیان نور از طرف دانشگاه ثبت نام میکردن .جلسه سوم مشاوره ی طلاق دقیقا روز حرکت اردو میشد ک با صحبتا و لطف خدا و طلبیده شدنم توسط شهدا حل شد و من راهی مناطق جنوب شدم.خیلی دلم شکسته بود با اینکه بار دوم بود ک ب مناطق میرفتم ولی انگار بار اولم بود ..دلمو دادم ب شهدا .باهاشون درد دل کردم باهاشون قهر کردم آشتی کردم حرف زدم. روز اولِ ورودمون شهدای تازه تفحس شده رو اوردن مارو ب استقبالشون بردن نیت کردم و تابوت ی شهید رو، روشونه هام کمک دادم تشییع کردیم حالم دگرگون شده بود .حاله خودمو نمیفهمیدم فقط گریه میکردم من که از مرده و جنازه میترسیدم بدون هیچ ترسی کمک ب تشییع پیکر شهدا کردم.با شهدای رو دوشم درد دل میکردم .خلاصه سفر پر نوره راهیان نورم ب پایان رسید و حال معنوی پُری داشتم بعد از تموم شدن سفرم تا ۴۰ روز ب گلزار شهدا میرفتم و غبار روبی قبر شهدا رو میکردم و زیارت عاشورا میخوندم و متوسل شدم ب شهدا .مسئله ی طلاقم از طرفی تنها شده بودم و روحیه ی حساسم لطمه خورده بود و از طرفی حرفای اطرافیان واقعا افسردم کرده بود. بعد از چهل روز دیدم بدجور نیاز ب خودسازی و شناخت خودم دارم. خیلی از خدا و امام زمانم دور شدم میخواستم فاصله رو ازبین ببرم تحقیق کردم دیدم با رفتنم ب حوزه بهتر میتونم خودمو ب خدا و امام عصرم نزدیک کنم. .رفتن ب حوزه مثل ی خوره افتاده بود ب جونم و هیچجوره نمیتونستم بیخیالش بشم.خلاصه بعد از مصاحبه و ثبت نام و مراحل اولیه من شدم طلبه ی مکتب امام زمان الحمدولله….

   یکشنبه 12 آذر 1396نظر دهید »
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو